این حکایت را مرحوم نورى در خاتمه «مستدرک الوسائل» در فائده سوّم ص 460 آورده و ما ملخّص آن را ذکر کردیم و ظاهراً نورى (ره) از «مجمع التواریخ» حافظ ابرو آورده است چنانکه دکتر خانبابا بیانى از حافظ ابرو در «مجمع التواریخ» (نسخه آقاى ملک جلد سوّم ورق 237) در تعلیقه ص 101 تا ص 104 از ذیل «جامع التواریخ» رشیدى که آن نیز تألیف حافظ ابرو است نقل کرده است. و امّا در خود ذیل «جامع التواریخ» از ص 100 تا ص 103 حافظ ابرو علّت قبول کردن الجایتو مذهب شیعه را به نهایت اختصار آورده است، آنجا که گوید: و در ایّام اعتبار خواجه سعد الدّین آوجى، سیّد تاج الدّین آوجى که محتدش از آوه و مولود به کونه و در نشو و نما به مشهد امیر المؤمنین علىّ بن أبى طالب علیه السَّلام، پیش سلطان اعتبار تمام یافت؛ و سلطان را بر مذهب شیعه تحریص مىنمود؛ سلطان به تقلید او مذهب شیعه قبول کرد؛ و به غایتى رسید که مدتى مدید نام شیخین و عثمان در خطبه ترک کردند؛ و بر نام على علیه السَّلام از خلفا اختصار کرد.
و در تاریخ «حَبیبُ السَیِر» در جلد سوّم ص 191 از طبع خیّام سنه 1333 شمسى، غیاث الدّین بن هِمام الّدین حسینى که معروف به خواند امیر است گوید:
سلطان محمّد بن ارغون خان که موسوم بود به الجایتو سلطان در سنّ بیست و سه سالگى بر تخت سلطنت نشست و در تشیید قواعد اسلام و تمهید مبانى ملّت خیر الأنام علیه الصّلاة و السّلام ابواب سعى و اجتهاد گشاده، درهاى ظلم و بیدار بر بست، منصب وزارت را به دستور زمان برادر خود (غازان خان) بر خواجه رشید الدّین فضل الله و خواجه سعد الدّین محمّد مسلّم داشت؛ و لوح ضمیر منیر را به نقوش اخلاص عترت حضرت رسالت علیه السّلام و التحیّة مزیّن ساخته؛ اسامى سامى ائمّه معصومین را بر وجوه سکّه نگاشت؛ و او اوّل پادشاهى است از چنگیز خانیان که به سعادت متابعت مذهب علیّه امامیّه رسید، و نام نامى ائمّه اثنا عشر علیهم السّلام در خطبه و سکّه مندرج گردانید. و در ص 197 گوید: شیخ جمال الدّین مطهّر حلّى با سلطان محمّد خدابنده معاصر بود؛ و آن پادشاه سعادت پناه به ارشاد آن جناب متابعت مذهب علیّه امامیّه نمود. فضائل و کمالات و محاسن ذات و کرایم صفات شیخ جمال الدّین مطهّر بسیار است، و تصنیفات افادات آیاتش در علوم دینیّه و فنون نقلیّه بىشمار، و کتاب «نهج الحقّ» که مشتمل است بر ادلّه صحّت ملّت أئمّه اثنا عشر علیهم السّلام و التّحیّة از آن جمله است، و «قواعد» و «شرح تجرید» نیز در سلک مؤلّفات آن فاضل ماجد انتظام دارد، رحمة الله علیه رحمة واسعة انتهى. و مرحوم محمّد تقى مجلسى اوّل در کتاب «روضة المتّقین» که در شرح «من لا یحضره الفقیه» تألیف نموده است در جلد نهم از طبع بنیاد فرهنگ اسلامى کوشانپور در کتاب طلاق در ضمن ادلّه بطلان سه طلاق در مجلس واحد از ص 30 تا ص 33، داستان بحث علّامه حلّى با علماى مذاهب اربعه تسنّن و شیعه شدن سلطان محمّد خدابنده را نقل مىکند و ما عین ترجمه عبارات او را در اینجا ذکر مىکنیم:
داستان اینکه: او [ سلطان محمد خدا بنده ] بر زنش غضب کرد و به او گفت: أنْتِ طالِقٌ ثلاثاً «تو سه بار رها هستى».
و سپس از این عمل خود پشیمان شد و علما را گرد آورده و فرا خواند، همه علماء گفتند: هیچ چارهاى براى بازگشت تو به این زن نیست مگر آنکه محلّل بگیرى!. سلطان به آنها گفت: در مسائل فقهیّه در هر موضوعى و حکمى در نزد شما اقوال و آراء مختلفى هست! آیا شما با یکدیگر در این مسئله اختلاف ندارید؟ گفتند: نه. یکى از وزراى سلطان گفت: عالمى در شهر حلّه هست که قائل به بطلان این گونه طلاق است. سلطان نامهاى براى آن عالم نوشت و او را احضار کرد.
و در این حال که به سوى آن عالم رفته بودند، علماء عامّه به سلطان گفتند: این مرد مذهبش باطل است چون رافضى است؛ و رافضیان عقل ندارند؛ و سزاوار نیست که پادشاه در طلب شخص خفیف العقل بفرستد. پادشاه گفت: چارهاى نیست از آنکه حضور پیدا کند. چون علّامه حلّى از حلّه بیامد، پادشاه تمام علماء مذاهب اربعه را فرا خواند و در مجلسى گرد آورد. علّامه چون مىخواست وارد مجلس گردد، نعلین خود را ...
... به دست گرفته و داخل مجلس شد؛ و گفت: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، و در پهلوى سلطان نشست. علماء تسنن [گفتند: اى پادشاه! آیا ما به تو نگفتیم که اینها ضعیف العقل هستند؟ سلطان گفت: از علت [تمام این کارهائى که نموده است از او سؤال کنید! علماء گفتند: چرا به سلطان سجده نکردى؟! و آداب ملاقات سلطان را ترک نمودى!؟ علّامه گفت: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم سلطان بود و مردم فقط به او سلام مىکردند؛ و خدا مىفرماید: فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى انْفُسِکُمْ تَحِیَّة مِنْ عِنْدِ اللهِ مُبارَکَة (سوره نور 24- آیه 61). «پس در زمانى که در خانهها وارد مىشوید بر خودتان سلام کنید که این سلام تحیّت مبارکى از جانب خداوند است». و خلافى بین ما و شما نیست در اینکه سجده براى غیر از خدا جایز نیست! علماء عامّه گفتند: چرا در نزد سلطان نشستى؟ علّامه گفت: جائى غیر از آنجا خالى و فارغ نبود. و کلمات علّامه را مترجم تماماً براى سلطان ترجمه مىنمود. علماء گفتند: به چه علّت نعلین خود را در دست گرفتى، و با خود در مجلس آوردى؛ و این عملى است که از هیچ عاقل، بلکه از هیچ انسانى سر نمىزند؟ علّامه گفت: ترسیدم که حنفىها آنرا بدزدند، همچنانکه ابو حنیفه نعل رسول خدا صلّى الله علیه و آله را دزدید. حَنَفىها گفتند و فریاد برآوردند که: حَاشا وَ کَلَّا ابداً چنین نیست؛ ابو حنیفه کِى در زمان رسول خدا بود؟ تولّد ابو حنیفه بعد از صد سال از زمان وفات رسول خدا، واقع شد. علّامه گفت: فراموش کردم؛ شاید آن کسى که نَعل رسول خدا را دزدیده باشد شافعى بوده است. شافعىها صیحه زدند و گفتند که: تولّد شافعى در روز وفات ابو حنیفه بوده است؛ و شافعى چهار سال در شکم مادرش ماند و به جهت مراعات ادب و احترام ابو حنیفه خارج نمىشد؛ و چون ابو حنیفه وفات یافت، شافعى از مادر متولّد شد؛ و نشو و نماى شافعى در دویست سال بعد از وفات رسول الله بوده است. علّامه گفت: شاید آن دزد مالک بوده است! مالکىها گفتند همان مطالبى را که حنفىها گفته بودند. علّامه گفت: شاید آن دزد أحمد بن حنبل بوده است! حنبلىها نیز همان گفتار شافعى را گفتند.
علّامه در این وقت متوجّه به سلطان شد و گفت: اى پادشاه، دانستى که هیچ یک از رؤساء مذاهب اربعه در زمان رسول خدا صلّى الله علیه و آله نبودهاند؛ و در زمان اصحاب رسول خدا نیز نبودهاند؛ و این مطلب یکى از بدعتهاى آنان است که از میان مجتهدین خود فقط این چهار نفر را انتخاب نمودهاند،؛ و اگر احیاناً در میان آنان فردى باشد که به مراتب از آن چهار نفر افضل باشد باز جایز نمىدانند که بر خلاف رأى یکى از این چهار نفر فتوا دهد. سلطان محمّد گفت: هیچ یک از این چهار تن در زمان رسول الله صلّى الله علیه و آله نبودهاند، و در زمان صحابه نیز نبودهاند؟ همگى متّفقاً گفتند: نه. علّامه گفت: امّا ما شیعیان همگى از امیر المؤمنین علیه السّلام که نفس رسول خدا صلّى الله علیه و آله و برادر و پسر عمو و وصىّ آن حضرت است پیروى مىکنیم. و بر هر تقدیر طلاقى را که سلطان واقع ساختهاند باطل است؛ چون شروط آن تحقّق نپذیرفته است؛ و از جمله شروط دو شاهد عادل است؛ آیا پادشاه زن خود را در حضور دو شاهد عادل طلاق دادهاند؟ سلطان گفت: نه؛ و علّامه درباره این مسئله مشغول حث شد با علماى عامّه و به طورى بحث کرد که همگى را مُلزم و مُجاب نمود.
سلطان، تشیّع را اختیار کرد و جماعتى را به سوى اقلیمها و شهرها گسیل داشت، تا آنکه بنام ائمّه اثنا عَشَر خطبه بخوانند؛ و نام آنها را در مساجد و معابد بنویسند.
و از جمله آثارى که از این قضیّه فعلًا در اصفهان موجود است، اوّلًا در سه موضع است از مسجد قدیم که در زمان خود سلطان محمّد خدابنده نوشته شده است؛ و دیگر بر مناره دار السّیاده که سلطان محمّد بعد از آنکه برادرش غازان آن را احداث کرده بود، اتمام کرد، همچنین موجود است؛ و در محاسن اصفهان موجود است که ابتداى خطبه به سعى بعضى از سادات انجام گرفته است که نام او (میرزا قلندر) است.
و دیگر از جمله معابدى را که من دیدم نام ائمّه اثنا عشر را بر روى آن نوشته بودند یکى معبد «پیر بکران» است که در «لنجان» واقع و در زمان خدابنده ساخته شده است؛ و آن اسامى الآن موجود است، و نیز در معبد قطب العارفین، نور الدّین عبد الصّمد نطنزى است که این مرد با من نیز از ناحیه مادر نسبت رحمیّت دارد؛ و آن اسامى در این معبد نیز فعلًا موجود است.
و حمد و سپاس اختصاص به خداوند ربّ العالمین دارد که چنین نعمتى را موهبت فرمود که اصفهان در حالى که دورترین شهرها از نقطه نظر تشیّع بود، به مرتبهاى رسید که در تمام شهر اصفهان و در قریههاى اطراف آن (که مشهور است که هزار قریه است و اکثر آنها را فیروز آبادى در قاموس خود ذکر نموده است) بر خلاف مذهب حق یک نفر پیدا نمىشود؛ حتّى آنکه به مذهب تسنّن فقط یک نفر متهّم است و آن نیز محض اتّهام است.
و از شهرهائى که از زمان ائمّه علیهم السّلام تا به حال از شهرهاى تشیّع بوده است کمتر شهرى یافت مىشود که مثل اصفهان یکسره شیعه شود و ابداً سنّى در آن یافت نگردد مثل شهرهاى جَبَل عامل و تونُ و استراباد و سبزوار و طوس و تبریز و قم و کوفه و مازندران و کاشان و کشمیر و تبّت و حیدرآباد و آبه و تستر و بحرین و حویزه و نیمى از شام و غیر از اینها از شهرهائى که فاضل سیّد نور الله شوشترى در «مجالس المؤمنین» خود ذکر کرده است. چون در اکثر این شهرها یا در قریههاى آنها بر خلاف مذهب حقّ افرادى یافت مىشوند.
سپاس و حمد اختصاص به خداوند ربّ العالمین دارد که تشیّع در جمیع شهرهاى ایران به طور عموم و شمول شیوع یافته؛ و حتّى در حرمین شریفین: مکّه معظّمه و مدینه منوّره، و قزوین و گیلان و همدان و شهرهاى فارس و یزد و نواحى آن و حتّى در بصره انتشار یافته است.
و از خداوند تعالى امید و انتظار داریم که در ظهور قائم آل محمّد صلوات الله علیهم تعجیل فرماید تا به جائى که تمام خطّه خاک و سراسر جهان بر طریقه حقّه بَیْضاء که حکومت حقّ بر باطل و ولایت آل محمّد است قرار گیرد، همچنانکه خداوند وعده فرموده است:
وَعَدَ اللهُ الَّذین آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلْوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْارْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امْناً یَعْبُدُونَنى لَا یُشْرِکُوَن بىِ شَیْئاً (سوره نور 24- آیه 55).
«خداوند به کسانى که ایمان آوردهاند از شما و عمل صالح به جاى مىآورند، وعده داده است که آنها را در روى زمین خلیفه گرداند همچنانکه آن کسانى را که قبل از اینها بودند در روى زمین خلیفه گردانید و همان دین آنها را که مورد پسند و خوشایند او براى آنهاست براى آنها تمکین دهد؛ و خوف و هراس آنها را تبدیل به امن و امان گرداند؛ به طورى که مرا فقط عبادت کنند و ابداً با من شریکى قرار ندهند».
در کتاب «رَیحانة الأدب» مرحوم محمّد على مدرّس در ضمن بیانات خود در شرح احوال علّامه حلّى (از صفحه 167 تا صفحه 179 از جلد چهارم طبع دوّم مطبعه شفق تبریز) که شرح احوال این عالم بزرگوار را بیان مىکند، از شرح کتاب «مَن لا یَحضره الفقیه» مجلسى اوّل بالواسطه، شرح شیعه شدن الجایتو، سلطان محمّد خدابنده را همانطورى که ما بیان کردیم با اضافاتى دیگر نقل مىکند؛ ولى چون حاوى اضافاتى بود که در متن شرح نبود، لذا ما عین عبارات مجلسى اوّل را ترجمه کردیم تا در نقل، امانت مراعات گردد.
{ امام شناسی ج 3 ص 134 تا 138 }